ثناثنا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

فرشته کوچولوی من

من و مهمونا و بابایی

1391/12/5 11:21
نویسنده : مامان ثمر
762 بازدید
اشتراک گذاری

جونم برات بگه گلم

دیشب کلی مهمون داشتیم نیشخندمامان جون بابا جون ...خاله ها و عمه ها و دایی ها همه با هم اومدن خونه مانیشخند منم از چند روز قبل داشتم تدارک میدیدم دروغگو وای همش استرس داشتم که نکنه وقت نکنم و کارام نیمه تموم بمونه خمیازه.....البته بابایی هم گفت میاد کمک ولی من از ایشون رسما خواهش کردم که فقط  استراحت کنه و روی مبل بشینه و تکون نخوره نیشخنددیگه فکر میکنم مامانی تا حالا فهمیدی که یه کاری و بابایی شروع کنه چه اتفاقی می افته افسوسیا سال ها طول میکشه یا کلا انجام نمی شه .... و و و... زبان

(البته این مطالبی که راجع به بابا اشکان می نویسم از خودش اجازه گرفتما زبان)

البته بایا اشکان دیروز خونه بود و کلی بهم کمک کرد استرس

قربونه تو دخمل گلم بشم که اصلا مامانی و اذیت نکردی و من راحت به همه کار ها رسیدم اوه هم خونه تمیز شده بود ....هم غذا ها آماده بود ... هم سالاد ها .... کلی ام رمانتیک شده بود دور تا دور خونه شمع روشن کرده بودم نیشخند

مامانی دیروز همه چیز خوب بر گزار شد کلی از دستبخت مامانتم تعریف کردن مژهو خداروشکر با خوبی و خوشی دیشب گذشت

اما امروز صبح ..........هیپنوتیزمآخ

انگار خونه رو بمب منفجر کردن اشکانم رفته سر کار من موندم و یه خونه نامرتب .......... خنثی

وقتی مامانی خمیده میشود ..افسوس

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان کیاراد
6 اسفند 91 11:50
سلام مامان ثمر
خسته نباشی ،چند وقتی که نبودید جای خالیتون را حس میکردیم .
ثنا کوچلو را ببوس


سلام مامانی
مرسی فدات شم قربونت برم مرسی که به یادمون هستین
چشم حتما
بهاره مامان ونداد
6 اسفند 91 15:05
واقعا خسته نباشی مهمون داری با بچه وحشتناکه


کاره خیلی سختیه ولی فکر کنم کم کم عادی شه
مرسییییییییییییییییییییییییییییییی عزیزم
متین مامی ایلیا
6 اسفند 91 16:49
خسته نباشی مامان هنرمند
از بعد از مهمونی نگو که خیلی وحشتناکه واقعا جمع و جور کردنش سخته


فدای تو بشم مهربون
آره واقعا جمع و جور کردن خیلی سخته
مامان ثمین
6 اسفند 91 18:59
سلام عزیزم
بالاخره برگشتیم کلی دلمون تنگ شده بود
ماشاله ثنا جان بزرگ شدی خاله
مرسی که به ما سرزدین ممنونم قشنگم
قربونت بشم من

سلام گلم ما هم کلی دلمون براتون تنگ شده بود مرسی که اومدین پیشمون
مــآمــآنــے
13 اسفند 91 9:39
اخی
منم همیشه از بعد این که مهمونا میرن و من میمونم و یه خونه ی شلوغ و کثیف وحشت می کنم


کم کم به همه جا برس
زیاد خودت و خسته نکن


واقعا وقتی همه میرن کلی ناراحت میشم باز وقتی هستن آدم متوجه نمی شه
چشم مامانی مهربون